تاریخ انتشار : چهارشنبه 5 مارس 2025 - 0:23
کد خبر : 1504

یاد آرزوها، ماهرخ کمالیان

یاد آرزوها، ماهرخ کمالیان

در یک شب بهاری از خواب خوش پریدم
با بغض در گلویم آهی به دل کشیدم

در یک شب بهاری از خواب خوش پریدم

با بغض در گلویم آهی به دل کشیدم

 

انگار چشمهایم وابسته ی تو بودند

با یاد آرزوها از دیده خون چکیدم

 

بی تاب و دل هراسان در زیر برف و باران

با پای ناتوانم در کوچه ها دویدم

 

هر سو که می دویدم امید دیگری بود

اما به آرزویم آن شب نمی رسیدم

 

از وحشتِ درونم در کوچه های بن بست

با گوش خود همانا فریاد دل شنیدم

 

عمرم به سر رسید و روی تورا ندیدم

نفرین به آن شبی که ازعشق ،،، دل بریدم

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.